Menu

اخبار

اخبار

درمان تالاسمی ماژور مجتبی با سلول های بنیادی خواهرش
 

درمان تالاسمی ماژور مجتبی با سلول های بنیادی خواهرش

داستان زندگی مجتبی هم دقیقا از همان هایی است که باید بخوانیم. نه یکبار بلکه چندین بار و به ذهنمان بسپاریم که با هر سختی آرامش است ( ان مع العسر یسرا).
شنبه، 14 فروردین 1400 | Article Rating

به گزارش روابط عمومی، زندگی هر روز داستان تازه ای برای ما دارد. گاهی درمانده مان می کند و گاهی روی خوشش را از نقطه ای که منتظرش نیستیم نشانمان می دهد.
داستان زندگی مجتبی هم دقیقا از همان هایی است که باید بخوانیم. نه یکبار بلکه چندین بار و به ذهنمان بسپاریم که با هر سختی آرامش است ( ان مع العسر یسرا).

آنچه در ادامه می خوانیم داستان زندگی خانواده آقای عابدی است که ساکن ایرانشهر در سیستان و بلوچستان هستند. پدر و مادری که هر دو مبتلا به تالاسمی مینور بوده اند اما تا قبل از تولد فرزند اولشان از آن اطلاعی نداشتند.

 

مادر مجتبی بارداری سالمی را پشت سر می گذارد. ماه نهم بارداری که می رسد سراپا شیفته تولد فرزندش است. فرزند اول است و پدر و مادر عاشقانه لحظات تولد را به انتظار نشسته اند. ثمره یک عشق است و حاصل نه ماه سختی. قرار است والدین قد کشیدنش را به نظاره بنشینند و از هر لحظه اش هزار خاطره بسازند .

نه ماه انتظار به پایان می رسد و مهرماه سال 84 مجتبی متولد می شود. سه ماه بدو تولد از نظر جسمی بسیار سالم و سرحال  است اما یکباره مریض می شود. آن بیماری، نوزاد سرحال و پر انرژی را خیلی ضعیف می کند. پدر و مادر نگران می شوند و برای بررسی وضعیت سلامت نوزادشان به یک پزشک مراجعه می کنند. پس از انجام آزمایش ها متاسفانه اعلام می شود پسرک به بیماری تالاسمی ماژور مبتلا است.

این ها را پدر مجتبی می گوید. می گوید من و همسرم هر دو از وجود تالاسمی مینور در خودمان بی اطلاع بودیم و وقتی متوجه بیماری فرزندمان شدیم دنیا برایمان یکباره تیره و تار شد اما هرگز نا امید نشدیم.  از امیدش به درمان فرزندش تعریف می کند که همه راه ها را برایش امتحان کرده بودند.

پدر می گوید: برای درمان مجتبی به بیمارستان شریعتی مراجعه کردیم که گفتند برای درمان نیاز به پیوند سلول های بنیادی است. متاسفانه هیچ نمونه مغز استخوان مشابه ای برای پیوند به پسرم در خانواده و خویشان و بانک عمومی پیدا نشد. مجتبی دوساله بود و تحت درمان که همسرم باردار شد و سال 86 دخترمان به دنیا آمد. طبق توصیه پزشکان قبل از تولد فاطمه زهرا، برای ذخیره سازی خون بندنافش اقدام و روز تولد، نمونه خون بندناف او را ذخیره سازی کردیم و بعد از آزمایش های ژنتیکی (hla) مشخص شد که از نظر ژنتیکی با پسرم تطابق ندارد و نمی توان برای پیوند از نمونه خون بندناف او استفاده کرد. آن نمونه خون بندناف را اهدا کردیم تا اگر کسی لازم داشت استفاده کند.

پدر مجتبی می گوید: مجتبی خیلی بیمار بود و دائم باید خون  پلاکت دریافت می کرد. همیشه نگران بودیم که دچار بیماری نشود چون هر نوع ویروسی او را به شدت درگیر می کرد.

سلول های بنیادی خون بندناف طهورا به کمک برادر آمد

اما در همه این سال ها اصلا نا امید نشدیم .سال 95 باردیگر لطف خدا شامل حال ما شد و دختر دومم طهورا به دنیا آمد. سلول های بنیادی خون بندناف طهورا هم ذخیره سازی کردیم و بعد از آزمایش تشخیص hla مشخص شد طهورا و برادرش از نظر شاخص های ژنتیکی به صورت کامل یعنی 10/10 با یکدیگر سازگار و مشابه هستند.

 

در نهایت 17 اسفند سال 95 پیوند سلول های بنیادی خون بندناف از طهورا به مجتبی انجام و پیوند به صورت 100درصد در بدن پذیرفته شد و هیچ مشکلی هم بعد از آن تا کنون نداشته است.

آقای عابدی درباره زندگی این روزهای پسرش می گوید: مجتبی از نظر بهره هوشی نه تنها در حد همکلاسی هایش بلکه بالاتر هم هست و در طی سال هایی که تحت درمان بود کلاس های پنجم و ششم ابتدایی را تقریبا غیرحضوری خواند.

 

مجتبی اکنون کلاس دهم در رشته تجربی است. او علاقه زیادی به رشته های پزشکی دارد و می خواهد در دانشگاه رشته دندانپزشکی، پرستاری و یا سایر رشته های شاخه پزشکی را انتخاب کند. زندگی مجتبی بعد از پیوند کاملا عادی و طبیعی شده و دیگرهیچ کس به شکل یک بیمار به او نگاه نمی کند و زندگی به روال عادی برگشته است.

پایان مطلب/

تصاویر
  • درمان تالاسمی ماژور مجتبی با سلول های بنیادی خواهرش
ثبت امتیاز
نظر جدید
تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.